نوری که از نوزاد رسالت، یعنی تو ساطع می شود، خانه های مکه را روشن می کند. به حدی که در مشرق و غرب عالم، جایی باقی نمی ماند مگر آنکه از درخشش خورشیدی تو، نورنی گشته باشد. تو را در آغوش فرشتگان قرا می دهند. چهار زن اینک در محاصره عاشقانه ملائک با تبسمی جاویدان به تو سلام می دهند. چه تولد بزرگی، گویی امروز هستی از نو بنیانگذاری می شود و آفرینش از ابتدا به وجود می آید. در یک جمله: انگار امروز، روز میلاد خلقت است. ده حورالعین به خانه خدیجه نزول کرده اند. در دست هر کدام ابریقی است و تشتی بهشتی، و ابریقها سرشار از آب کوثر. تو را در دست حورالعین با آب کوثر شست و شو می دهند. اگر چه پاکیزه و مطهر به دنیا آمده ای. دو جامه سفید وخوشبو، یکی بر اندام کوچک تو پوشانده می شود و دیگری مقنعه ای بهشتی بر سرت. آنگاه تو با قدرت الهی لب به سخن می گشایی و هستی در خود متوقف می شود همین که صدای جاودانت، برای اولین بار در گوش عالم انتشار می یابد:
أشهد أن لا اله الا الله و أن أبی رسول الله سید الأنبیاء و أن بعلی سید الأوصیاء و ولدی سادة الأسباط
آمده ای تا هستی را به حرکت در آوری. نزول کرده ای تا معراج را در دل خلقت رقم زنی. سلام می کنی بر زنان آسمانی و حوریان بهشتی. آنان را به نام صدا می زنی. زنان مقدس رو به مادرت با لبخندی شیرین بشارت می دهند که:
بگیر این دختر را که طاهره مطهره است و پاکیزه و با برکت. خداوند او و نسلش را با برکت قرار داده است.
مادر تو را در سینه می فشارد. این اولین آغوشی است که همسر رسالت به روی مادر ولایت می گشاید. و تو با لبخدهای کودکانه به آسمانی ترین مادر هستی سلام می کنی.
یاعلی
نظرات شما عزیزان: